کور. نابینا. (از فهرست ولف) : ز لشکر دو بهره شده تیره چشم سر نامداران ازو پر ز خشم. (شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 2 ص 329). اشعار پند و مدح بسی گفته است آن تیره چشم شاعر روشن بین. ناصرخسرو
کور. نابینا. (از فهرست ولف) : ز لشکر دو بهره شده تیره چشم سر نامداران ازو پر ز خشم. (شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 2 ص 329). اشعار پند و مدح بسی گفته است آن تیره چشم شاعر روشن بین. ناصرخسرو
آنکه چشمهای وی مانند ستاره باشد. (ناظم الاطباء). دارای چشمهای روشن. چشم درشت: هزار استر ستاره چشم و شبرنگ که دوران بود با رفتارشان لنگ. نظامی. ، از القاب پادشاهان. (ناظم الاطباء). مصحف ستاره حشم. رجوع بدان کلمه شود
آنکه چشمهای وی مانند ستاره باشد. (ناظم الاطباء). دارای چشمهای روشن. چشم درشت: هزار استر ستاره چشم و شبرنگ که دوران بود با رفتارشان لنگ. نظامی. ، از القاب پادشاهان. (ناظم الاطباء). مصحف ستاره حشم. رجوع بدان کلمه شود
کنایه از نابینا و بی بصر. (آنندراج) : چه می دانند قدر روی نیکو را تهی چشمان نباشد جز گرانی بهره از یوسف ترازو را. صائب (از آنندراج). ، بخیل و حریص و آزمند و طمعکار. (ناظم الاطباء)
کنایه از نابینا و بی بصر. (آنندراج) : چه می دانند قدر روی نیکو را تهی چشمان نباشد جز گرانی بهره از یوسف ترازو را. صائب (از آنندراج). ، بخیل و حریص و آزمند و طمعکار. (ناظم الاطباء)